2777
2789
عنوان

نیاز ب مشورت دارم

409 بازدید | 34 پست

سلام من یک ونیم ساله ازدواج کردم بچه هام سقط شدن و درحال حاضر بچه ندارم با خانواده شوهرم زندگی میکنیم ۴تا خواهر داره یکیش ازدواج کرده رفته یکی دیگه هم همینجا طبقه بالاس دوتا دیگه هم مجردن همشون هم ازمن بزرگترن برا مثال کوچیکه ۴سال بزرگتره‌۱۰ سال و بعدی سن مامانمو داره 

چندروز پیش مامانم و آبجیم آمده بودن اینجا‌بعد من میخواستم چایی بزارم اون داشت گاز رو تمیز می‌کرد بهم گفت برو میام ساعت دیگه بیا ک تمیزه گفتم اوکی باز بعد رفتم گفت تمیزه فقط باید بزارم خشک شه مگه چیه گاز که انقد طول بکشه باز رفتم‌تو اتاق باز نیم ساعت دیگه رفتم گفتم بده خودم تمیزشون میکنم


گفت نه خودم میدونم گفتم میبینی که مامانم اینا آمدن چرا اینجوری میکنی گفت گاز خودت رو ببر استفاده کن گفتم اینجا نیس بعدم این همگانیه‌فقط مال شما تیس گفت چرا فقط مال هس شوهرتو پول نذاشته 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم لیوان رو بطرف سینک پرت کردم یعنی فقط ی متر فاصله بود به سینک که وایساده بودم اون کلا اول آشپزخونه بود ودستمو کشید حتی رد ناخن هاش رو دستم هس و دستم تا الان درد میکنه منم موهاشو کشیدم اونم موهای منو بعد مامانم آمد گفت چیشده واینا بهش گفت به توچه توچیکارداری مامانم هم گفت این چ طرز صحبت کردنه وخلاصه ادامه داشت

چقدر بی تربیته خواهرشوهرت

آدم براش مهمون بیاد به همسایه هم بگه بهم یه کتری آبجوش بده دریغ نمی کنه

اگه یه جا زندگی می کنید سعی کن بیشتر شما بری خونه مادرت اینا و خیلی اونا نیان که بی احترامی نشه

برای همسرت هم رفتارای زشتشون رو خیلی آروم و منطقی توضیح بده که هر چی زودتر مستقل بشید

خیلی طول کشید تا بفهمم کاری که خوشایند من نیست لزوما غلط نیست. انتظاراتی که از آدم‌ها دارم هم لزوما درست نیست و اساسا من جای حق ننشسته‌ام که متر و معیار درست و غلط باشم. این در ظاهر خیلی ساده به نظر می‌رسه ولی هم دهن من سرویس شد هم دهن زندگی تا من اینو بفهمم🙃

من به شوهرم زنگ زدم آمد وکلی ماجرای دیگه اینم بگم دفعه اول نیس که دعوا کردیم‌دیگه خسته شدم از دعوا 

به شوهرم گفتم خونه اجاره کن میگه فعلا نمیتونم تاکارم بگیره نمیشه

چون کار دیگه ای رو شروع کرده

منم به بابام گفتم که این جریان پیش آمده بهم گفت میارمت پیش خودمتا وقتی خونه اجاره کنه یک ماه فرصت داره اگه نه ک جدا میشین نمیدونم واقعا چیکار کنم به شوهرم گفتم گازمو‌بیاره همینجا استفاده میکنم میگه لازم دارم 


منم میدونم تا ی ماه دیگه نمیتونه اجاره کنه ولی خستم این همه راه آمدم دیگه نمیتونم بنظرتون ی ماه برم خونه بابام؟اگه اجاره نشد طلاق

دلم نمیخواد طلاق بگیرم اصلا منو شوهرم مشکل نداریم ولی بخاطر خانوادش صبرم لبریز شده میترسم از طلاق میترسم از دوری دلم شکسته 

شوهرم تو عصبانیت بهم گفت خانوادمون بخاطر تو ول نمیکنم گفت ب بابات گفتی میاد دنبالت برو

منم میدونم تا ی ماه دیگه نمیتونه اجاره کنه ولی خستم این همه راه آمدم دیگه نمیتونم بنظرتون ی ماه برم ...

بگو خانوادتو ول نکن، مدیریت کن هر روز دعوا پیش نیاد، قراره باتو یه عمر زندگی کنه نه با خواهرش


چقدر بی تربیته خواهرشوهرت آدم براش مهمون بیاد به همسایه هم بگه بهم یه کتری آبجوش بده دریغ نمی کنه ...

اره بخدا واقعا دلم شکست مامانم انقد بهم میگه باهاشون خوب باش ولی اونا اینکارو باهاش کردن

من به شوهرم زنگ زدم آمد وکلی ماجرای دیگه اینم بگم دفعه اول نیس که دعوا کردیم‌دیگه خسته شدم از دعوا&n ...

شما حق داری.   اونها هم حق دارن. داداششون ازدواج کرده باید بره سر زندکی خودش.   مقصر همسرتون.   و البته شما که قبول کردی این شرایط رو.  صبر میکردی تا بتونه خونه بگیره.    حالا تا بیشتر روتون تو هم باز نشده.  بزار پدرت با خودش یا بزرگترش صحبت کنه.   سریعتر. برید خونه.  ولو کوچیک و ..‌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز