تا فردا شخونه نیست همین من شوهرم یکساله پیشم نبود حالا تو میگی تا فردا خونه نیست من اون یکسال دق کردم
🚫دوستی ممنوع🚫🖤مادر 🖤مرا ببخش بخاطر شکست هایم... انتخاب هایم...تنهایی هام...گریه هایم...که همه بخاطره کسی دیگر بود! اما تو غصه ام را خوردی... مامان قشنگم دلخوشی زندگی ام پناه و تکیه گاه روزهای سخت رفیق روزهای شاد و غمگینم تو بودی 🖤مامان🖤 قشنگم رفتی منو تو دنیا بی رحم تنها گذاشتی💔🖤🕯️😢🥺😭😭😭😭 من ببخش حلالم کن اصلا باورم نمیشه تو واقعا رفتی واقعا اسمت بهت می اومد یه پری واقعی بودی من قدرتو ندونستم دوستت دارم خواهم داشت یه عشق فقط یار من و یار من و یار خودم باش عشقم❤️دوستت دارم❤️
من که پنج روزه مسافرت هستم و اصلا دلم براش تنگ نشده و دلم نمیخواد برگردم پیشش😑
دوسش نداری یا ...
از وقتي "فردارا ياد گرفتيم همه چيز را گذاشتيم براي فردا.از داشته هاي امروز لذت نبرديمو گذاشتيم براي روز مبادا.شايد بايد اينگونه "فردا" را معني كنيم فردا روزيست كه داشته هاي امروزت را نداری.پس امروز را زندگی کن، فردا حقيقت ندارد...
زنان یک جامعه را محدودکنید آنهارا توسری خور و حقیرکنید تمسخرشان کنید کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج باشد بلایی بر سر آنهابیاورید تا از اجتماع بترسد تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکاریدتا ایمان بیاورند دخترانشان را در قفس پرورش دهند کتاب,علم،قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن دستشان بدهید با جوانانشانکاری کنید تا ازجنس مخالفشان دورباشند ولی تمام تفکرشان پیش آنها باشد هرکس برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدابنامید ک او دشمن ما و ما خدای زمین هستیممن تضمین میدهم چنین جامعه ای هزارسال هم بگذرد پیشرفتنخواهدکرد (چگونهجهانرا ادارهکنیم چرچیل)
وااای چقدررررر سختتتتتتتت تا فرداااااا نمیاد ؟ چطوری تحمل میکنی این وضعیتو ؟
من از خدامه یه هفته بره من راحت باشم
از وقتي "فردارا ياد گرفتيم همه چيز را گذاشتيم براي فردا.از داشته هاي امروز لذت نبرديمو گذاشتيم براي روز مبادا.شايد بايد اينگونه "فردا" را معني كنيم فردا روزيست كه داشته هاي امروزت را نداری.پس امروز را زندگی کن، فردا حقيقت ندارد...
چ خب ما ک ۸روزه ازهم دوریم داریم کم گم روانی میشیم جفتمون اعصابمون ضعیف شده
ما تجربه داشتیم ماه ها از هم دور بودیم😂چقدر ارامش داشتم
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد».. ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…