دوست صمیمیم از دبیرستان باهمیم ولی زیاد درارتباط نیستیم باهام من سرکار میرم اونم خب زندگیش قوانین خاص خودشو داره نمیتونیم باهم باشیم واینکه جدیدا از،حرفای خاله زنکی خسته شدم نمیتونم ساعت ها تلفنی باهاش حرف بزنم بیشتر از ۱۰ دقیقه واقعا کشش ندارم ولی اون ۲ ساعت بی هوا حرف میزنه
از،وقتی باردار شده هی گفتم برم ببینمش براش وسایل ببرم واقعیتش انقدر کلاس دارم و مشغول شوهر یا مادرشوهرم نمیرسم دوبار وقت کردم برم دلمه درست کردم هربار ببرم براش یا خونه نبوده یا تلفنشو جواب نداده
حالا اخرای بارداریش گفتم من دلمه میپزم ماشین داری من ماشین ندارم بیا اخر وقت دلمه و ترشک ببر برات گذاشتم گقت میام خداشاهده تا۱۲ شب منتطر موندم حتی یه،زنگ نزد پیام دادم جواب نداد . صبح پیام داده،دیر از دکتر اومدم نرسیدم بیام حالا صبح زنگ زدم دلمه هارو خودم بیارم جواب نداده باز دیگه میخام دور همچین ادمی رو خط بزنم جالبه دوبار جواب تلفنشو نمیدم میشم ادم بد