سلام
داشتم درمورد یه نفر دیگه حرف میزدم که فلان بدی هارو کرد خداهم جوابشو داد و دیدی چندساله درگیر مشکل بچه دار شدنه و خدا آدمو با بچش جبران میکنه (این زن خیلی بده یعنی با بدجنسی ها و دوبه هم زنی هاش یه طایفه رو ازهم دلسرد کرده و هنوزم دست بردار نیست)
حالا دوستمونم پیشمون بود ( من داشتم مادرمو نصیحت میکردم که انقدر با زبونش بقیه رو آزار ندا)
بعد پسر دوستمونم بیمار شده جدیداً و خیلی ناراحته
خودم یه لحظه جا خوردم از حرفی که زدم و خیلییی پشیمون شدم
چون حس کردم به خودش گرفت و قشنگ متوجه شدم دلش شکست
دارم از عذاب وجدان میمیرم
تاعصر بشه و برم باهاش صحبت کنم و حلالیت بطلبم خفه میشم
کاش دلش نشکنه و گریه نکنه و آهی نکشه
خیلی از دلشکستن و آه کشیدن میترسم