وای کشتن منو دیوونم کردن
حتی مامان بزرگم هم خبر داشت هنوزم سراغشو میگیره میگه پسره نیومد حرفی نزد
اصلا دلم نمیخواد تو خونه اسمشو بیارن
اسمش بیاد اعصابم داغون میشه بهم میریزم
اصلا درکم نمیکنن
متوجه این نیستن چقدر سخت میگذره برام
خب شاید دارم سعی میکنم فراموشش کنم چرا هی اسمشو میکشن وسط
چه بد نمیشه بهشون بگی که دیگه اسمشو نیارن هر چی بود تموم شد؟دقیقا عین خانواده ای برا اولیه که تا الانم بعضی وقتا تیکه میندازن که دیدی اخر دوستیتون چی شد؟
دومیه که اصلا نگفتم ولی واقعا الان راحترم چون کسی نیست بره بیاد تیکه بندازه راحتتر دارم با نبودنش کنار میام
تو منو یاد دوستم حدیث میندازی اونم قضیه اش اینجوری بود
پسره اینقد ابراز علاقه میکرد که حدیثی که خیلی سخت عاشق میشد عاشقش شد بعد از یکسال اومد گفت بیا بریم خونه خالی یا بیا من نیاز دارم.. حدیث داغون شد حتی به خودکشی هم فکر میکرد واقعا حالش بد بود ولی الان کاملا نسبت به پسره بیخیاله
دقیقا اینم اولش یجوری مردونه و سرسنگین و با ادب حرف میزد خوشم میومد خیلی وابسته اش شدم
تا اینکه یه روز بهم پیام داد گفت غزل من اگه با تو ..... نکنم باید یه راهی پیدا کنم
یبارم بعدش بهم گفت اگه پایه نباشی و ازون حرفا باهام نزنی میرم با یکی دیگه اون حرفا میزنم
یه دور رفته بود باز برگشته بود گستاخ شده بود حرفای زشت و کثیفی میزد
دیگه جوابشو ندارم رهاش کردم ازون موقع
واقعا افرین به تو که با این نموندی پسری که اولش خوبه بعدش یهو اینجوری بشه رو باید بندازی سطل اشغال
این حدیث هر وقت پسره برمیگشت قبول میکرد دیگه اینقددد باهاش حرف زدم تا ولش کرد ولی بازم بعضی وقتا میگه دلم واسش تنگ میشه که خوب عادیه دیگه دله
ولی اینو گفتی همین یه هفته پیش تلگرام نصب کردم یه پسره اومده میگه شمارمو داره تا الان که رفتاراش خوب بود نکنه اینم یهو اینجوری بشه؟😶
