از وقتی رفتی ذره ای به نبودت عادت نکردم
بین شلوغی ها صداتو میشنوم که اسممو صدا میزنی
دیگه نمیتونم از ته دل بخندم
مثل روزی شدم که بابا مرد
اون روزا به جرقه ای گریه میکردم حالا هم کافیه اسمت نشونه ات یادت بیاد سراغم
خواهرم ،بهار اون دختر کوچولوی یک ماهه که دیدی الان هشت ماهشه خاله نداره باهاش بازی کنه کسی جز من و باباش قربون صدقش نمیره
وقتی برای اخرین بار بستری شدی پیامم دادی خوبم نترس
من به حرفت اعتماد کردم تو دروغ گو نبودی عزیزم قلبم داره میترکه
قربون صورت ماهت برم که دیگه شبیه خودت نبود
قربون بدنت برم که تاول تاول شده بود
کجایی ببوسمت
بیا بریم باهم بگردیم ذرت مکریکی بخوریم نو بگی چرا باهاش نون نمیدن ادم با یه لیوان سیر نمیشه منم دعوات کنم ابرو ریزی نکن
نه دیگه دعوات نمیکنم اینبار خودم میرم نون هم میگیرم
بریم سینما من بلند بلند بخندم تو هی بگو هیس هیس
نه دیگه بلند نمیخندم فقط بیا
بیا دیگه
ببخشید که تو گفتی حالم بده و من این جمله برام تکراری شده بود درکت نکردم
خواهر خیلی تنهام کجایی
خیلی تنهام کجایی
هیچ جا ندارم برم هیچ کسو ندارم
کاش اونقدر خوب نبودی
