هنوز دوماه نگذشته بود از عروسیم که به دلایلی اومدن یک هفته خونم موندن
البته اومدنشون اجباری بود بگذریم
اول که اومدن مادرشوهرم انگار که اومده بود شعبه دوم خونه خودش
کلا منو حساب نمیکرد رئیس بود
منم بدم میومد ولی چیزی نمیتونستم بگم
حتی خودش تعیین میکرد ناهار چی بخوریم شام چی بذاریم ولی ازونجایی که خرج و مخارجشم خودشون میدادن اشکالی نداشت
تو اون یک هفته هزارتومن از کارتای منوشوهرم خرج نشد