امروز داشتم یکی یکی وسایلو از تو ماشین میذاشتم بیرون اونم میبردشون داخل خونه،وقتی خم شده بودم تو ماشین یهو صدای موتور از پشت سرم شنیدم از هول اینکه کیفمو نزنه سریع خواستم سرمو بیارم بیرون،سرم خورد بالای ماشین،موتوریه برگشت گفت اعع سرش خورد سرش خورد.دونفر بودن.دوتاشون برگشتن اینو گفتن.
منم بهشون از صدای موتور تو ترسیدم.
موتوریه هم با لبخند تایید کرد،آره
حالا شوهرم میگه با همه نجوش،زشته