شوهم واقعا دیوونم کرده
ی لحظه مامان باباش از زبونش نمیفته امروز اومدم خونه ی مامانم ب شوهرم گفتم سر ظهر بیا دنبالم
رفته خونه ی مامانش اینا با اینکه دیشب تا ساعت ۲ شب پیششون بوده
زنگ زدم میگم بیا دنبالم میگه من نمیتونم خسته ام خودت بیا
کل زندگیش وقف خانوادشه اصلا خونه ی خودمون پیداش نمیشه همیشه تنهام
هر چی برا من بخره خوراکی اول از دم در ب پدر مادرش میده بقیشو میاره برا من
همیشه جلو پدر مادرش تحقیرم میکنه
دیگ خسته ام یکی بگ چ غلطی کنم😭😭😭😭😭