منم دیشب به شوهرم گفتم بریم بیرون محل نداد گفت با دایی م قرار دارم برم چیزی بخرم
منم تا رفت به بابام زنگ زدم اومد دنبالم همراه بابام با بچه هام رفتم بیرون
وقتی اومده بود خونه بهم چندبار زنگ زده بود منم سر و صدا زیاد بود نشیده بودم گفت چرا خبر ندادی منم گفتم عجله داشتم یادم رفت
دیشب باهام سر سنگین بود صبحم خودش اومد منت کشی