ازدواج دوممه هم من هم همسرم.همسرم همه جوره خوبه و ایده ال من.خانواده همسر سابقم بسیار آدمای خوبی بودن و من کلا یکی از اعضای خانواده میدونستن.خیلی دوستم داشتن و منم همین طور .اصلا بخاطر خانوادش چند سال تحمل کردم و در آخر جداشدم.مادرشوهرم هرگز احساس نکرده بودم که مادرشوهرمه از بس این زن خانوم و فهمیده بود.انا الان خانواده همسرم خیلی متفاوت هستن مادرش کلا عروس اگه براش کارانجام بده دوسش داره وگرنه کلا فقط پسراشو میخواد.این رفتارها خورده تو ذوقم چون تو زندگی قبلم اصلا به چشم عروس بهم نگاه نمیشد .دلم میخواد این موضوع رو بپذیرم اما نمیددنم چجوری.بعضی کاراشون رو اعصابمه