منی که انقد دورمو شلوغ کردن که روز هشتم با صدای بلند تو جمع گریه کردم پاشدن رفتن
بابا اصلا بچه رو وقت نمیکردم نگاه کنم دوس داشتم باهاشتنها باشم کشفش کنم خواهرشوهرام که با دو جین بچه پاتوق کرده بودن
مهمونای دیگه که نگمممم این میاد اون می ه هرکی یه نظر میده
مادرشوهرم تا چهلم شبارم خونه ما خوابید😑
قشنگ شوهرم از دسترس خارج شده بود شبا شیش ساعت میومد میخوابید صب پامیشد میرفت از بس خونه پر بود
تورو خدا یکم رعایت کنید
مهمون بازیوبزارید برا بعد چهلم یا سه چاهار ماهگی