❤️❤️
وقتی بعد از ارایشگاه همسرمو دیدم ❤❤❤
عروسی داداشم قبل عروسی دعوا شد
هنو نکردم
فقد خدا کنه خاطرات خوب بمونه
خاطره خوب ندارم خاطره بد هم هیچی باب میلم نبود همش داشتم حرص،میخوردم
دعوای شدیدی داشتیم خانوادگی
خیلی بد بود
بدترین روز عمرم
چنگال کیکو تو دهن شوهرم ول کردم🙄😐
روزعروسی بعداتیلیه وباغ رفتیم طاقبستان واسه کرمانشاهه
فصل گوجه سبز بود یادمه همه واسمون بوق میزدن گوجه سبز بهمون دادن دست تکون میدادن خیلی باصفابود😍
اینقد عروسیمو و عقب انداختن ک مادرم حسرت ب دل پر کشید
متنفرم از عروسی 😔
شوهرم فردای عروسی رفت سرکار متاسفانه
تو تالارداشتیم باهم میرقصیدیم گفت فک نکن واقعا باهات خوبم همشو از دماغات درمیارم که همینجوری هم شد البته خداروشکر جدا شدیمو شوهرالانم خیلی خوبه
خانوادش رو خرید عروسی دخالت کردن تو بازار بحثمون شد البته خالش دخالت کرد
شوهرم به شدت بداخلاق شده بود و یهو گریه کرد انگار دلش نبود
ن عقدم شب خوبی برام شد ن عروسی خدا ازپدرشوهرومادرشوهرم نگذره یه خاطره خوب از تازه عروس بودنم ندارم😑😑
خاطره بد نداشتم اون روز خیلی خوب بود همش خاطره خوب بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
