❗️یکی از بچه های گل فروش سر چهار راه اومد داروخونه گفت عمو دارو سوختگی میدی بهم دستم سوخته خیلی درد داره ،دستشو نگاه کردم گفتم زغال افتاده رو دستت ؟گفت عمو گل دادم دستمو بردم تو ماشین که پولمو بگیرم شیشه رو داد بالا دستم گیر کرد با سیگارش دستمو سوزوند ،گفتم عمو بابت کار اون من ازت معذرت میخوام بیا دستتو ببندم خوب بشه ،وقتی دید ناراحت شدم گفت عمو ناراحت نشو این که چیزی نیس دستمه من خیلی وقتا داخلم میسوزه دردش بیشتر از اینه ،
گفتم یعنی چی داخلت میسوزه ؟؟
گفت عمو من وقتی بچه های اندازه خودمو میبینم تو ماشین کنار پدر مادرشون نشستن و کلی خوراکی اسباب بازی دستشونه انگار یه چیزی داخلم میسوزه
من به زور خودمو نگر داشتم ولی دوتا پرسنل خانم داروخونه زدن زیر گریه💔