سلام. کیا طلاق گرفتن با یه بچه؟ احساس الانتون چیه؟ من خیلی از خودم دارم میگذرم واقعا تو عذابم همشم دارم تحمل میکنم بخاطر بچم باخودم میگم خب این بچه رو من دعوتش کردم به خواسته خودش اگ بود شاید هیچ وقت انتخاب نمیکرد بچه من بشه. من هرجور شده باید تحمل کنم این مسولیت. شوهرم کلا قاط زده رسما سرکار نمیره با دوستای ولگردش شبا میرن باغ عرق میخورن پاسور بازی میکنن هرزه بازی میرن باورتون میش اخرین رابطه جنسیم اردیبهشت بود اونم ب خواسته من ب زور .اصلا نزدیکم نمیاد شبها هم اصلا خونه نمیاد اعتراض کردنی هم حمله میکن چندروز پیش ۱۱۰زنگ زدم اومد یه گزارش نوشت بهش هم چندتا حرف گفت .من اصلا حامی ندارم جایی ندارم برم. مشاوره هم انقدرررر رفتم همشون میگن زندگیتون خراب شده دیگ تمومش کن میگم جایی ندارم برم ی ماه پیش با یه اقایی تو مجازی اشنا شدم یکم درد دل کردم باش مهندس بود. میگف من بهت خونه کرایه میکنم ب اسم خودم برو بابچت اونجا بمون ولی من نمیتونم باطناب اون خودم بندازم چاه شاید پشیمون شد وسطا جا زد
طلاق نگرفتم ولی مثل تو با ی وحشی دارم زندگی میکنم چند روز پیش کتکم زد شکایت کردم ازش
بهتره بدونی بچه خودش پدر و مادرشو انتخاب میکنه
پس اینایی که ناخواستن یا انتظار بچه ندارن چیه؟
بچه از عالم معنویت انتخاب میکنه بیاد توی این دنیا
یغنی هممون خودمون انتخاب کردیم و اومدیم
چرا عشقم
نمیتونم نسخه طلاق واست بپیچونم
ولی اون اقا هم گفتع واسته خونه میگیرم مطئن باش هیچ‌گربه ای محض رضای خدا موش نمیگیره پنیر مجانیم تو تله موش فقط هست
جدا شدم ولی بچه نداشتیم
کلا جدا شدن سختی خودش داره مخصوصا اوایل
برای شما خانومها قطعا سختتر
اون آقا اگه میدونه شما فعلا متاهلی وچنین پیشنهادی داده یکی هزار برابر بدتر از شوهرت.... اگه از لحاظ مالی مشکلی نداری وجودشو نادیده بگیر و زندگیتو بکن در کنار بچه‌ت تا بزرگ بشه
عزیزم کلا دوره زمانه ای نیست ک شما بخوای بدون تلاش از این شرایط بد خودتو نجات بدی
اگ بخوای جدا بشی و بچتو برداری باید بری یه هنر یا کاری یاد بگیری منبع درامدی پیدا کنی بعد جدا بشی
اگ هم هیچ کاری ازت بر نمیاد بمون و بسوز
فک کن اون اقا باهات هم خونه س
من به عنوان یه آقا که خودم تجربه طلاق با یه فرزندو داشتم البته فرزند پیش خودم بوده این راهنمایی به ذهنم رسید.... یه برخورد جدی با دخالت خانواده با همسرتون انجام بدین شاید کمی موثر واقع بشه
هزاربااااار مادرش خواهراش باهاش حرف میزنن مادرش گریه میکن التماسش میکن نکن اینجوری پسرم. بچه داری تو نزار اواره بشع. میگه ب شما ربطی نداره من میخام برم ترکیه من زود ازدواح کردم میخام جوونی کنم .میگم خب مسولیت این بچت قبول کن جهنممم از من متنفری گناه لین بچه چیه تو شدی پدرش. میگ نمیخامش ببر بزار پرورشگاه
میدونم چی میکشی منم تا حدودی شرایطم مثل تویه منم شوهرم معتاده خرجی مونو نمیده دوتا بچه کوچیک دارم حتی به بچه هاش هم رحم نمیکنه شبها دیر میاد خونه دروغ گفتن که خصلتهای بارزشه از دوران طفولیت با دروغ گفتن بزرگ شده .دو ساله پیش به خاطر بچه ام بهش فرصت دادم همه فامیلاشون واسطه شدن ولی هنوز که هنوزه ادم نشده همه شون میگن بهتره طلاقتو بگیری .منم موندم به خاطر بچه هام چیکار کنم بشینم زجر بکشم یا بچه هامو ول کنم و طلاقمو بگیرم😔😔😔
