من یه برادر ۲۵ ساله دارم
خودم ۲۱
خواهرم ۲۰
بشدت به هم وابسته بودیم و همو دوست داشتیم خانواده گرمی داشتیم
اما متاسفانه همه از هم دور شدیم و کینه به دل گرفتیم
منی که وقتی شنیدم برادرم رتبه ۲ رقمی کنکور شده از شدت خوشحالی گریه ام اومد یادمه رفتم براش از پس اندازام که جمع کرده بودم برا خودم چیزی بخرم براش کیک خریدم و لباس خریدم .... چقدر خوشحال بودیم
امشب فهمیدم آزمون نظام مهندسی قبول شده
حتی ذره ای خوشحال نشدم و چ بسا خیلیی ام ناراحت شدم
یادم نمیره چقدر خون به جیگرم کرد سر ازدواج ام
اون از خواهرم که قراره با دوست پسرش ازدواج کنه و بره و اینقدر خودخواه شده که میگه قطع رابطه میخام کنم باهمه
نمیدونم چیشد که رسیدیم اینجا دلم برا خانوادم میسوزه
خودمم که اومدم یه شهر غریب
هعییی ...