پشیمونم بخاطر همه خوبیایی که بهش کردم آخرش گف...

میخواستی بگی اره ادم نیستم فرشتم که دارم عنی مثل تو رو تحمل میکنم 

عزیزمممم منم کلی خوبی کردمو بدی دیدم...در نهایت بخشیدمش..حالم الان خیلی خوووبه

ای بابا 

بیخیال 

منم تصمیم گرفتم تا عمر دارم به کسی خوبی نکنم

تو که احتمالا داری بخاطر یه غریبه اینارو میگی ولی من از مادرم خوردم .

مادری که به واسطه ی خودم خونه و ماشین رو از چنگ پدرم در آورد 

پدرم معتاد بود 

همه ی دادگاهاشو رفتم و شهادت دادم 

طلاقشو گرفتم میگفت تو فرشته ی نجاتمی 

کار میکردم هزار تومن از حقوقش رو خرج من نمیکردم با کار کردن شهریه دانشگاه میدادم و قسطی طلا میخریدم بازم میدادم به مامانم که خوشحال باشه .

یهو گفت عاشق شدم و منو از خونه انداخت بیرونو یه مفت خور آورد که حقوقش رو میخوره هیچی طلاهایی که خریده بودم هم میفروشه خرجش میکنه ...

اولین باری که اعتراض کردم گفت به تو چه ربطی داره تو کی هستی که نظر میدی همه چی مال خودمه دوس دارم خرجشو بکشم که فقط کنارم باشه ...

خلاصه اینکه اگه بدشانس باشی به هیچکس تو این دنیا اعتباری نیست

منم نمیتونستم اول ببخشم هی دلم میشکست گریه میکردم...الان که واسم بی اهمیت شده بخشیدم..هرچی ازش داشتم پاک کردم..بخدا یه آرامشی اومد سراغم ..انگار تازه رها و آزاد شدم...

اخ عزیزدلم خیلی سخته اخه ادم از مادر توقع نداره..تو که قبلا هم خودت کار میکردی الانم خودت خودتو بکش بالا..انشاالله آیندت قشنگ باشه...

کشیدم خودمو بالا 

رفتم یه گوشه ای کار کردم و جا گرفتم و سرکار میخوابیدم اوایل تو سن ۲۲ سالگی 

اتفاقا چون مادرم نبود پس انداز راحت تر میکردم 

اما یه گوشه ای از قلبم رو  همون موقع از دست دادم انگار شکست هزار تیکه شد 

دیگه به هیچکس نتونستم اعتماد کنم و نکردم 

آفرین دختر قوی..به خودت افتخار کن..من از مادرم ندیدم ولی ۴سال با یه نفر بودم اعتیاد داشت ترکش دادم بهش پول میدادم..اخرش اون ب من خیانت کرد..منم حس کردم دیگه قلبی ندارم...اما بازم زندگی قشنگیای خودشو داره..من تازه بعد یسال فراموشش کردم و حالم خوبه و خداروشکر میکنم ک نشد ..اون تازه چند شب پیش پیام داد ولی دیگه جایی تو قلبم نداره..