دوران مجردیم یه پسری بود که واقعا عاشقم بود،اسمشو بذاریم مجنون😏
از بچگی دنبالم بود، اما من اصلا بهش پا نمیدادم
با یه پسری دوست شدم، وقتی اون آقای مجنون فهمید خیلی سعی کرد رابطمونو خراب کنه اما نتونست،
مجنون انقدر جلز ولز میکرد که باهاش باشم، در نهایت یه روز زنگ زد بهم گفت هم با من دوست باش هم با اون
کثیف ترین پیشنهادی بود که شنیدم
و قشنگ قهوه ایش کردم
۱۴ ساله گذشته و هنوز از یادآوردیش چندشم میشه
اضافه کنم که ۱۲ ساله متاهلم و اون احمق مجرده
چون از بستگان دورمون هست شنیدم گفته فقط سارا رو دوست داشتم، بعد از سارا دور عشق و ازدواجو خط کشیدم😏