پیشنهاد شوهر خالم زمانی که دختر دبیرستانی بودم
شبها هر وقت مهمون خونمون بودن در اطاق قفل میکردم
و میومد در میزد
از هر طریقی خودش نزدیک میکرد
یه بارم بقلم کرد و لب گرفت
الان ۲۰ سال از اون جریانات گدشته
و باعث شد هیچ وقت تو خانواده مادری اعتماد به نفس نداشته باشم
الانم با اینکه خیلی رفت و اند وجود داره من حتی عروسی نزدیکترین کسامم نمیرم
تو ذهن افراد یه ادم ضد اجتماعم
ولی خودم میدونم دلیلش اون اتفاق
اصلا حال نمیکنم برم لا جمع خانواده مادری
در حالی که ۱۰ تا خاله و دایی دارم یه خانواده ۸۰ نفره هستیم که همه با هم خیلی خوبن
از طرفی همون زمان ها یادمه همینکارو با دختر خالم و یکی از خاله هام که چند سال از من بزرگترم بودن انجام داده بود
فکر کنم با اونا ببشترم پیش رفته بود
همه اینا مجردی منو خیلی خراب کرد
و الانم که همه منو قصاوت میکنن