برای عید غدیر مادر بزرگم سید خونشون بودیم داشت به همه عیدی میداد منو صدا نکردن هیچکدوم آخرش پسر داییم اومد گفت رها پاشو مامانجون داره عیدی میده رفتم گفتم پس عیدی من کوش چرا صدام نکردین خالم دختر بزرگش رو ۱۵ سالگی شوهر داد الان دخترش بدبخت شده با دوتا بچه شوهرش معتاد خالم گفت عه رها ما فکر کردی تو شوهر کردی رفتی