منم اینقدر دوران که داداشم نامزدی بود چیزای عطیقع شنیدم
اصلا اهمیت ندادم تازه ی دونه داداشم بود تنها عزیز و عضو خانوادم بود که دارمش من به این باور بودم که قرار نیست که ن پیش من باشن نه توی زندگی من
پس چه بهتر که کاری نداشته باشم
به داداشم گفتم هرگز به خاطر من با زنت بد نشو
ولی نزار بی احترامی پیش بیاد حرفی گفتی هم شد بین خودتون باشه خودتون حلش کنید حرف اگر جلو من زده بشه خودم زبون دارم جواب میدم پس حرفی که پشت سر منه بزار همون پشت سر بمونه