چند وقت قبل اتفاقی وقتی داشتم دنبال یه فیلم ک حالمو خوب کنه میگشتم چشمم خورد به اسم یه فیلم
"مرثیه ای برای یک رویا"
از اسمش خیلی خوشم اومد ولی چون دیدم تو نظرات نوشتن غمگینه دیگ ندیدمش
این روزا حال و روز من دقیقا مثل اسم همون فیلمه
یه چشم اشک و یه چشم خون و عذاداری ک برای رویایی ک هیچوقت قرار نشد زندگیش کنم....(ماجرا عشقی نیست)
تمام وجود من منتظر یه جرقه ست
یه جرقه کوچیک ک عملی کنم کاری ک نبایدو
این روزا انگار یه ادم دیگه م ک از بالا داره ب زندگیم نگاه میکنه
همه حرفام،خندیدنام، گریه کردنام، کمک کردنام و... جلو چشمم میاد. درست مثل حس و حال ادمی ک عزیز از دست داده و حالا خاطراتش دست از سرش بر نمیدارن.
شاید ی روز بیام ب این حرفام بخندم و بگم چ خوب شد گذشت
شایدم دیگ هیچوقت منی باقی نمونه ک بخواد اینارو باز بخونه
فقط میخوام با هر زبونی، با هر اعتقادی، هرجور ک در توانتونه واسم دعا کنید
دختر بچه درون من دیگ طاقت نداره..