اهل ساری هستین! چه جالب من تا حالا ساری نرفتم ☺️. 
اون تاپیک حکایت شما رو دیدم ، منم یه حکایت خیلی قشنگ از پدربزرگم شنیدم ، البته برا بزرگترها اینو گفت چون من بچه بودم ، اما خط اصلی قصهشو یادمه ، و خودمم یه مقدار درستش کردم.
ممکنه برای شما ارسال کنم؟ پدربزرگ مادری من خیلی خوب و باسواد و مهربون بود، یکی از چیزهایی که حسرتشو میخوریم همینه که بچه بودم و از دنیا رفت (خدا بیامرزه همهی اسیران خاک رو) . ای کاش زنده بود چون خیلی چیزا مونده رو دلم که ازش بپرسم. سوالهایی که متاسفانه بزرگترها جوابشو نمیدونن 😔.