سلام پنج ماهه خواهرم به علت بیماری توی ۲۹ سالگی فوت شده تازه عروس بود
منم اون موقع تازه زایمان کرده بودم حالم داغون بود
اصلا نمیتونم داغش کهنه کنم
نگاهم کنی اصلا غمی ندارم میگم میخندم لباس میخرم اهنگ میزارم خرید میرم مهمونی میرم ولی تا تنها میشم یا تا اسم خواهرم میاد یا یادش می افتم یهو فرو میریزم میزنم زیر گریه
کادوهایی ک برا بچم خریده
قربون صدقه هاش برای دخترم
دلم برای صورت ماهش تنگ شده
گاهی فک میکنم صدام میکنه هی دنبالش میگردم نیست
خیرات میدم سرخاکش میرم قران میخونم
ولی دلم اشوبه
بابام که مرد انقدر حالم بد نشد با اینکه خیلی دوستش داشتم
شوهرم خسته شده اوایل دلداری میداد حالا فقط سکوت میکنه حق داره
چیکار کنم اروم بشم