مامان ام اخلاق اش یه جوریه کمک ام کنید چکار کنم

من ازدواج کردم و دو پسر دارم شاغلم با خانواده خودم و همسرم تو یه یه شهر زندگی نمیکنیم به خاطر همین خانواده ها را خیلی کم میبینیم ،تک دخترم پدر و مادر خوبی دارم خدا را شکر فقط مامانم یه مشکلی داره البته قبلا هم داشت اخیرا پررنگ تر شده .بزارید با مثال بگم مامانم الان یه ده روزی میشه واسه دکتر اومده خونه ما . متوجه یه رفتارهایی ازش شدم مثلا بهش میگم مامان چایی میخوری میگه نه نمیخورم میگم تازه دمه بیا بخور عصبانی میشه میگه اصرار نکن گفتم نمیخورم یا مثلا میریم بیرون بهش میگم مامان مثلا برج ها را بببین چی ساختند میگه اشتباه کردند به ما چه سلامتی مهمه همسرم و بچه ها بهش میخندند منم تو ذوقم میخوره میگم مامان چرا میگی اشتباه کردند خوب حرف ات را بزن میگه تو هم همش از من ایراد میگیری دلش میشکنه بعدش منم غصه میخورم . بابام و داداش هام هم از دستش ناراحت اند بابام میگه بهش میگم غذا کم بخور قند داری عصبی میشه  ومیگه حرف اضافی نزن(خیلی بد جواب میده ) . جالبش اینجاست خودش بسیار زودرنجه و رو رفتارهای بقیه حساس ولی خودش حواسش به دل بقیه نیست . چکا رکنم بهش تذکر میدم ناراحت میشه انگار دست خودش نیست ،  نمیگم هم نمیشه دلم براش میسوزه  انگار از یه چیزی رنج میبره که این طور به همه میپره آخه خیلی به چیزهای الکی میپره ما همه مون بهش احترام میزاریم سرفه میکنه بهش میگم نشاسته درست کنم با حالت عصبانی میگه نمیخوام به کارت برس .یا داداش ام میگه مامان عسل نخور قند داری میگه برو بابا بهت لگد میزنم (از یه خانم سن بالا که خانواده خودش و همسرش همه فرهنگی هستند خیلی بعیده این رفتارها ) تو زندگی کم و کسری هم نداره من و داداش هام هر چهارتامون  زندگی مون خوبه .بابام هم معلم بازنشسته است سرش تو زندگی خودش هست فقط کمی خسیس و وسواسه البته واسه مامانم بد نیست خرج میکنه (شاید تنها مشکل مامانم تو زندگی همین وسواس بابام باشه که اونم مامانم چندین ساله عادت کرده مامانم  نه بیماری آنچنانی دیده نه طلاق و مرگ و بیماری جوان دیده نه بی پولی کشیده )از اول این طوری بود ماها کاری به کاریش نداشتیم اخیرا شدید شده .فقط راهکار بدید چکار کنیم متوجه اشتباه اش بشه ؟