شوهرم میگه طلاق. آخرش تیکه های مادرش کار خودش رو کرد. از بس زر زد که زندگی ام رو خراب کرد. میرم اونجا بیرونم میکنه بعد پیش شوهرم گریه چرا نمیاین من نوه ام رو ندیدم و.. شوهرم هم عذاب وجدان میگیره.
منم میگم اینجوریه نمیام دعوا راه میندازه.
حالا جاری ام طبقه بالای مادرشوهرم هستتو دوسال یکماه باهاش حرف نزده ، عیب نداره و اون خوبه