صدای هق هق گریه هاش
دستاشو گرفتم
دستاش سرد بود
باید ارومش میکردم
بهش گفتم :
گریه هات چیزی رو تغییر نمیده
حتما به صلاحت بوده که جدا بشی ...
از اون رایطه سمی راحت شدی
رابطه ای که ارامش نداشته باشه
به درد نمیخوره زندگی مشترک باید آرامش باشه وقتی نبود باید خلاص میشدی
دیگه نمیدونستم چی بگم که که اروم بشه
اخه اصلا اهل درد دل کردن نبود و فقط اشک میریخت
تو چشماش حسرت رو میشد دید
دستش رو از دستم کشید و اشک هاش رو پاک کرد و گفت
نمیفهمم چی براش کم گذاشتم که آخرش این شد وضعیتم
لباس هاش رو میشستم اتو میکردم تا میکردم
غذا همیشه گرم و اماده بود و همون جوری که دوست داشت
همیشه خونه از تمیزی برق میزد و موقع اومدن تو خونه چایی اماده
عید به عید لباس نمیخریدم
تا پول بیشتری پس انداز کنه
تا یه وقت کم نیاره و اذیت نشه
همینجوری داشت از تمیزی و برق خونه و درک کردن شرایط و نخریدن لوازم آرایش و نرفتن مسافرت و .. میگفت که حرفاش رو قطع کردم
بهش گفتم
شاید اشتباه تو همینجا بود
ک براش مادر بودی…