قرار بود بیان خونه مامانم عصرنشینی خواهر و برادرم هم آمدن خونه مامانم که جمع مون جمع باشه بعد از محل کار برادرم از زنگ زدن کار پیش آمده قرار شد برادرم بره
قرارشد بابام و برادرم برن اونا رو ببینن
مامانم برداشت به خاله زنگ زد گفت بابام و برادرم میان دیدن پسرخاله م دیگه اونا زحمت نکشن بیان
الان ما برگ چغندریم؟
خواهرمم گفت حالا بابا و داداش میرن اونا نمیان ما هم که نمیریم رفت خونه ش
منم به مامانم گفتم پس حالا که بابا و داداش میرن دیدنشون خو منم برم میگه نه
زنداداشم میگه شما سر دیدن اونا دعوا میکنید اونا هم برای دیدن شما اینکار میکنن
بعد مامانم الان با همون قهره