رفته بودیم مهمونی.به شوهرم گفتم مامانمو برسون خونشون دوباره برگرد پیش من مهمونی.
شوهرم رسما گف نمیرسونم😐
مادر بیچارمم خیره شده بود به من فهمید شوهرم میگه نمیرسونمش
به مامانم گفتم ببخشید مامان
مامانمم چیزی نگفت و پیاده رف خونه :))
دلم براش سوخت😑
حرصی شدم از شوهرم