چند روز پیش یه پیراهن نویی گزاشته بودم برای فروش.چند نفری پیام دادن.بین اونها یه نفر بود که خیلییی عجیب بود.بی نهایت مودب و اصلا نفهمیدم خانم بود یا اقا.
فقط تو پیاماش اخرش مینوشت آبجی.
یکم راجع به لباس و محل تحویل و اینا صحبت کردیم.و بعدش شماره خودش رو گزاشت گفت که من لباس رو میخام
اون روز من به شدت حال روحیم بد بود.
اخر حرفش گفت لارمه اینو بگم که شما الان تو مقطعی از زندگیت هستی که خیلی بهت سخت میگذره.
اما اینو بدون که در اینده زندگیت