ببین دختر خوب یه اشنای ما نامزد بود چند ماه چقدرهم دوتایی خوب بودن ولی مادر دختره مخالف بود ولی بین فامیل چیزی ما نمیفهمیدیم بعد ما یه جایی نامزدشو چند ساعت دیدیم یعنی همش درررررروغ شاخدار میگفت خیلی تابلو بود دروغهاش ولی دختره با چه ذوقی نگاش میکرد ومیشنید وباور میکرد دروغهاشو
یعنی از بیرون هرکسی پسره رو میشناخت میگفتن چرا این دختر رو میخوان بدن به این بسکه تابلو بود ولی دختره باور نمیکرد
مطمین باش مادرت تو رو بیشتر از اون وپسره دوست داره وصلاحتو میخواد از دید تو بدون وابستگی داره اونو میبینه