دوتا خواهر بودن یکیشون هیچوقت به حرف پدرش ومادرش گوشنمیکرد با دوسپسرس میرفت مهمونیای شبانه وخیلی بد قلق بود ی روز کهیچکیخونه نیست باباهه دختره رو ب بهونه کمک میبره توزیر زمینی کمدت ها خودش مجهزش کرده بود و فکرکنم ۲۵ سال دختره رو زندانی میکنه اونتو و به همه میگه فرار کرده رفته وحتی ازش بچه دارم میشه...البته بر اساس واقعیت هم هست