می دونم تا صبح بشه کلی درد می کشم
شب سختی پیش رو دارم
ای کاش زود صبح بشه
از خونه ی همسایه صدای یه آهنگ غمگین ترمی میاد
دقیق متوجه نمیشم آهنگ چی میگه
ولی خیلی با سوز گداز می خونه
دلم می خواد گریه کنم ولی گریه ام نمیاد
از خیلی وقت پیش منتطر یه همچین شبی بودم... ولی چرا فکر می کنم اتفاق غیر منتظره ای افتاده نمی دونم!
هیچ وقت همچین حسی نداشتم
دنیا دیگه می خواد چیا به من نشون بده نمی دونم
تو الان خوشحالی... تو داری می خندی... داره قند تو دلت آب میشه... اونم همینطور
ولی ای کاش از دل منم خبر داشتی
هر چی سعی می منم نمی تونم برات آرزوی خوشبختی بکنم... می دونم زیاد منطقی رفتار نمی کنم... ولی....
این حق من نبود... نباید این طوری می شد
منو برگردون به روزایی که هنوز تو رو نمیشناختم و تو اون روزا رهام کنه
سعی می کنم هیچ وقت سر راهم قرار نگیری....