مادرم
دوسالهشه بچم درس میخونم ۲۲ سالمه
انصراف دادم سه سال پیس و شروع کردم به کنکور که باردارشدن و تا امسال نتونستم بجاش رفتم کلاس زبان و مدرک زبانمو گرفتم
امسال با وجود غرغرهای خانوادها الخصوص پدرم که باورش اینه بچه بزرگ کردن بزرگترین ثوابه
و غرغرهای شوهر که خسته کردی خودتو و فلان شدی چلان شدی بازم خوندم
روزی دو ساعت تا ۶ ساعت بعضی وقتا هیچی
هفته دیگه کنکوره
بخدا نا ندارم
به خونه برس به بچه برس به حرفای مردم برس به شوهر برس از طرفیم از اینکه آرزوم به گور بره میترسم
نگید خب تو متاهلی بخدا که درسته ربط داره ولی من خیلی دیدم با دوتا بچه بهترین قبول شدن و حتی ساعت مطالعشون از یه دختر مجرد که تنها دغدغش فقط کنکوره بیشتره
ای خدا میشه اول همه اونایی که واقعا زحمت کشیدن برا امسال کمک کنی موفق بشن بعد یه نگاه به من کنی
من فقط دلم میخواد بعدا روم یشه به بچم بگم نهایت تلاشمو کردم ولی نشد تا اینکه نشستمو کاری نکردم