2777
2789
عنوان

داستان گیسوان همسر حضرت ایوب

2406 بازدید | 81 پست

حضرت ایوب همه چیزش را از دست داده بود و بیشتر هم شده بود همسرش گیسوان بلند و زیبایی داشت برای به دست آوردن لقمه نانی نزد مردم روستا رفت آنها در ازای دادن لقمه نانی گیسوانش را از او طلب کردند اوهم قبول کرد و گیسش را برید و نان را گرفت و به خانه برگشت دید تا حضرت ایوب سلامتیش را به دست آورده همان جا سجده شکر به جا آورد و خوشحال شد به ناگاه حضرت ایوب ذید تا گیسهای همسرش کوتاه شده علت را جویا شد همسرش ماجرا را تعریف کرد حضرت ایوب بسیار ناراحت شد و همسرش را بسیار مؤاخذه کرد

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

حضرت ایوب یا باید کاری میکرد همسرش مجبور ب اینکار نشه یا حق مواخذه و نظر دادن و دو قورت نیم باقی بودن نداشت

حضرت ایوبم حضرت ایوبای قدیم

به شخصه هیچ چیز را به قطعیت نمیدانم اما با دیدن ستاره ها به خیال پردازی می افتم.                                                    -ون‌گوگ
تز بس حسود بودند خودشون گیس قشنگ نداشتند نمیخواستن اونم داشته باشه

حالا نقل قول از کیه؟ 😂

به شخصه هیچ چیز را به قطعیت نمیدانم اما با دیدن ستاره ها به خیال پردازی می افتم.                                                    -ون‌گوگ
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  23 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش