حضرت ایوب همه چیزش را از دست داده بود و بیشتر هم شده بود همسرش گیسوان بلند و زیبایی داشت برای به دست آوردن لقمه نانی نزد مردم روستا رفت آنها در ازای دادن لقمه نانی گیسوانش را از او طلب کردند اوهم قبول کرد و گیسش را برید و نان را گرفت و به خانه برگشت دید تا حضرت ایوب سلامتیش را به دست آورده همان جا سجده شکر به جا آورد و خوشحال شد به ناگاه حضرت ایوب ذید تا گیسهای همسرش کوتاه شده علت را جویا شد همسرش ماجرا را تعریف کرد حضرت ایوب بسیار ناراحت شد و همسرش را بسیار مؤاخذه کرد