یه خانومی از اقوام خیلی دور
۳تابچه داشت
۲تا دختر و یه پسر که دختر و پسر بزرگش ازدواج کرده بودن واین خانم جداشد
و گویا بعد چندسال با یه آقایی دوست شده بوده و قصد ازدواج داشته که یهو غیبش زد و آب شد رفت تو زمین
دخترش خیلی براش گریه و زاری کرد خیلی دنبالش گشت و پیداش نکردولی پسرش بیخیال بود دختره به داداشش شک می کنه و یه بار که داداشش مست بوده از زیر زبونش می کشه که مامانشو داداشش با همکاری باباش کشته و تو یه زیرپله تو یه اتاقک نگهبانی تو یه باغ بیرون شهر دفن کرده
بعدا دختره به داداشش یه عالم پول و طلا باج میده که جای دقیق دفن مامانو بگو و بعد ۶ماه رفت سراغ مامانش و پیداش کرد
جالب اینکه بعد ۶ماه جسد زنه هنوز تازه ی تازه بود و پزشکی قانونی علت مرگو خفه شدن اعلام کرد که با پیگیری های پزشکی قانونی و پلیس و اثر انگشت ها معلوم شد پسرش با باباش مادرشو خفه کرده
یه سال بعد دختره از غصه ی مادرش سرطان گرفت و فوت کرد
اونم با ۳تابچه ی کوچیک