یه زندایی دارم صورتش خیلی سبزه هست دیگه به سیاهی میزنه دور چشاش سیاهه اصلا قیافش یه جوریه من از بچگی هم ازش خوشم‌نمیومد.چندسال پیش یه خواستگار خیلی خوب داشتم پسره دکترا داشت و تو دانشگاه تدریس میکرد یه خانواده خیلی خوبی هم داشت خوشگلم بود پسره خیلی دوسم داشت.یه روز فامیلای مامانم خونمون مهمون بودن خالم گیر داد که عکسشو ببینم منم داشتم بهش نشون میدادم زندایی هم از بس فضول بود اومد بالا سرمون بعد هی میگفت چه خوشتیپه چه خوشگله خوش بحالت.شاید باورتون نشه هنوز اینا از خونمون نرفته بودن پسره بهم زنگ زد گفت دیگه نمیخوامت هرچی پرسیدم چی شده که یهو نظرت به کل برگشت گفت نمیدونم اما دیگه نمیخوامت.
دیگه واسه خواستگار بعدیم تا روز عقدم هیچکس از هیچی خبر نداشت تا ازدواج کردم و بعد ۱ماه مادربزرگم منو پاگشا کرد خونشون همه فامیلم بودن بعد من قیافم خیلی خوشگلتر شده بود خیلی تغییر کرده بودم.اینم منو دید گفت چه خوشگل شدی الهی لال میشد حرف نمیزد از آخر شب گلو درد شدید گرفتم فکرکردم سرماخوردگی معمولیه ۲.۳ روز موندم هرچی قرص خوردم دیدم دارم میمیرم تب میکردم داخل گلوم از عفونت همش سفید شده بود رفتم دکتر ۸تا پنی سیلین داد و یه عالمه قرص تا بهتر شدم یعنی انقدر حالم بد بود قیافم داغون شده بود.بعد یه مدت سر یه قضیه کلا باهاشون قطع رابطه کردیم راااااحت شدیم نفس راحت کشیدیم از دست چشم این زنیکه
زیادن خیلی ولی یکیش ک اصلا کپ کردم رو تعریف میکنم
من تازه ازدواج کرده بودم یه جشنی دعوت بودم خوشگل کردم رفتم بعد جشن شوهرم اومد دنبالم تا رفتم تو ماشین نشستم دست چپ ام خشک شد اصلا نمیتونستم تکونش بدم یه ۲۴ ساعت کامل دستم خشک بود قرار شد بریم دکتر اما خداروشکر رفع شد اصلا باورم نمیشد 😶😶😶😶😶
الان ک فکر میکنم چه ریسکی کردم همون لحظه نرفتم دکتر اگ خوب نمیشد چی
خدارحم کرد انقدر مادرم اب قران داد بهم تا رفع شد😭😭
میدونم عزیزم خیلی تلخه واقعا
منم آبجیم بچگی ماشالا خیلی تپل و خوشگل بود.. بعد مریضی گرف هنوزم باهاشه😔
بعدها خود مثلا یکی ار همسایه ها میگف دخترت خیلی خوشگل بود من همش با بچه خودم مقایسه میکردم ک چرا این مثلا اونطور قشنگ نیس و این صحبتا... دیگه به نظرم واقعا چشم خورد که مریض شد..
خدا همه رو از شر چشم بد حفظ کنه فقط..
درسته واقعا
من زندگیم جوریه که از درون پر از مشکلاتم و واقعا پیر و فرسوده شدم از دست و پا زدن تو انواع مسائل
ولی از بیرون همهههه فکر میکنن خوشبخت عالمم
حتی بین دوست و فامیل هم تو روم با حسرت گفتن که خوشبحالت ازدواجت خوبه زندگیت خوبه و...
از وقتی اینارو دیدم تصمیم گرفتم دیگه تودار نباشم و یه گوشه ای از مشکلاتم رو بهشون بگم
هیچکس باورش نمیشد من حتی شرایطم از همه اونا بدتره
فکر میکنم دیگه متین و تودار بودن خوب نیست و بقیه لازمه بدونن شرایط آدم گل و بلبل نیست و هی حسرت الکی نخورن
ممنون عزیزم حتما
راستی من یه چیزی کشف کردم
وقتایی که مشکلات عجیب غریب و بی دلیل ظاهر میشه ، تو همه گوشه های خونه سرکه اسپری میکنم
خود به خود حل میشن !!!
البته مشکلاتی که معلوم نیست از کجا اومدن و هیچ دلیلی ندارن
وگرنه اونایی که دلیلشون مشخصه با این چیزا حل نمیشن
من باردار بودم‌سینه هام بزرگ شده بود.رفته بودم لباس مخصوص شیردهی بگیرم فروشنده گفت معلومه سینه هات پرشیرن ....بعد زایمان تا ده روووووز یک قطره شیر نداشتم.جفت بچه‌هام شیرخشکی شدند.......ی بارم دکلته پوشیده بودم رفتم عروسی همکارم گفت چ گردنت قشنگه چ پوست سفیدی،ی هفته بعد تو گردنم متوجه توده شدم رفتم سونو و نمونه گفت گره تیروئید درآوردی
الهی کور بشن اینجور ادما زندگی منم خراب کردن...هی میگفتن قشنگی فلانی خوب چاق میشی .باهوشی دکتر میشی..اصلا شکم نداشتم ..حالا دارم منفجر میشم پوستم خراب مو خراب هیچیم نشد درس نمیتونم بخونم کلا دانشگاه ازادی شدم اونم نمیتونم بخونم
