دوتا پسر دارم که نزدیک سه و چهارسالشونه.یه دختر یساله هم دارم.شوهرمم وضع مالی خوبی داره.اینارو مختصر توضیح دادم از وضعیت خونوادم خبرداربشن.حالا برسیم به مشکل من پسرا دوسالو ..بودمن که من متوجه شدم دخترمو باردارم.اونروز همسایمون اپمد درخونمون چیزی امانت بگیره ما باهم رفت امد نداریم وقتی حال منودید و پرسجوکرد فهمید باردارمو ناراحتم اومد خونمون نشست کلی صحبت کرد ازاینکه بچه رونندازمخودشم۵۵سالشه.اینجوری شد پاش توخونم بازشد وضع مالی بدی نداره اما باکل خانوادش قهره.خاهراش و مادرش طردش کردن وهرگز چرا رو بهم نگفته.شوهرش مشکل اعصاب داره دختربزرگش اعتیاد داره دخترکوچیکشم شاغله و رفیق باز اینم بیشتر روزا میاد خونمون.من سه ماه پیش عمل بینی انجام دادم چسب بینیم رو دکترگفت بیا خودم عوض کنم.(ببخشید خیلی طولانی شده)چندباری اصرار کرد بچهارو پیش من بذار برو دکتر منم منشی دوستم بود سریع منومیفرستاد داخل رفتوبرکشتم کلا نیمساعتم نمیشد.پسرارو پیشش میذاشتم میرفتم.بچهامم دوستش دارن..
اما چندبار دیدم توی اشپزخونست منودید هول کرد یبار درو قفل کردم پسرام پشت سرم نیان بیرون این خانومم پیش بچهابود تا من برم مطب اومدم دیدم درخونه بازه گفتم کلید بامن بود که گفت درقبلیمون قفلش به درشما میخورد منم بازش کردم.. شک کردم یکم،شوهرم شبانه بهم به پولی میده چندباری دیدم از رو پولام کمه.توکابینت میذارم این خانومم جاش دیده.من دیوانه چندروز پیش تولدم شوهرم گوشوارخرید برام پیش این گذاشتم تو جای طلاهام و جاش رو یاد گرفت شبشم شوهرم سوپرایزم کرد رفتیم بیرون وقتی برگشتم خونه صبحش متوجه شدم یکم ازپولام کمشده قبلانم چندبار متوجه شده بودم.رفتم سراغ طلاهام دیدم زنجیروپلاک یکی از پسرام نیست و انگشتر نشون خودم بقیه طلاهاروجاشن.خیلی ناراختم ازطرفی نمیخام تهمت بزنم ازطرفی بجز ایشون کسی خونم نمیاد همسرمم قسم میخوره پول و طلای منو دست نزده.بنظرتون چکارکنم پاش ازخونم ببرم.نگرانم نه واس طلاها بیشترازاینکه چندباری بچهام با این ادم تنهابوده...خیلی بهش محبت کردم حقم این نبود.من باکسی رفت امد ندارم نمیدونم چرا دلم بحال این خانوم سوخت تنهاست باهاش مراوده داشتم