میرم براش دعا میگیرم بزار هرچی بخوادبشه اصلا برم جهنم ن اینکه الان زندگی خوبی دارم الانمتوجهنمم خیلی خسته شدم
شوهرم خیلی کنترل گره کلا همش باید حرف حرف اون باشه وخیلی خیلی روم حساسه یعنی تادم درهم تنها نمیرم از لذت های دنیا هم منو محرم کرده ن باشگاهی ن کلاسی فقط باید خونه باشم غذا بپزم بچه داری کنم جالبه دوتا داداشاش اصلا اینجوری نیستن ۱۰ساله میگم میخوام رانندگی یادم بده هر روز امروز فردا اصلا بحرفم نیس
دوتا بچه دارم وگرنه ی دقیقه نمیموندم فکر میکردم هرچه بزرگتروپخته تربشه بهتر میشه ولی دریغ از ی تغییر
الانم چون گفتم بحرفم گوش نمیکنی نگاداداشتم ی سال نشده هرچی زنش گفته عمل کرده اونم گفت اون زنشو دوست داره لابد وبالشتشوگرفت رفت توحال خوابید