خسته شدم بخدا....الان از خستگی دارم گریه میکنم خونه ام جداس دو روزه میرم خونه مادرشوهرم پوستم کند از بس ازم کار کشید از صبح تا شب بشور بساب بپز....الانم برگشتیم خونمون با شوهرم بحثم شد تمام خستگیام سرش خالی کردم بهش میگم میبینی دارم سگ دو میزنم لااقل سرشب بگو بریم چرا تا اخر شب گذاشتی بمونیم یه دیقه اش هم یه ساعته واسم تو اون خراب شده اونوقت جاریم دست به سیاه وسفید نمیزنه من مگه نوکر باباشونم
خب نکن پررو باش
خب چرا ؟
نکن خب
مجبورت کردن؟
فردا که گفت بریم خودتو بزن به کمر درد نمیتونه بغلت کنه ببره که
من اصلا دلم نمیخاد برم پدرشوهرم میاد دنبالم میگه بریم خدایا من چکار کنم اخه تو من تو خونه بابام یه چایی هم دم نکردم واقعا بهم فشار میاد اینهمه حجم کار
از اول عادتشون دادی نباید گردن میگرفتی زیاده روی کردی
کمتر برو و. کمتر کار کن
ولی اینم بگم. چه اشکالی داره کمک کنی جاریت از بیشعوریشه کار نمیکنه
من دوتا زنداداش دارم یکیش مثل فلجا میشینه دست به سیاهد سفید نمیزنه یکیش کمی. کمک میکنه
خب چه اشکالی داره؟
منم میرم خونه مادرشوهرم همه. کاراشو با جونو دل میکنم سنش زیاده گناه داره
خب دیگه نرو ماهی یبار اونم از قبل خبر بده درست سر شام برو
حالا شستن ظرف اشکال نداره ولی نه انقدر که ارزش خودتو پایین بیاری
تو خودت بهشون رو دادی چرا با شوهرت دعوا میکنی،،سری بعد بشین کار نکن
عزيزم از اول نبايد انقدر كار ميكردي كه الان واسشون عادت شده
كمك كردن به حد متعادل اونم لطف داري ميكني نه وظيفه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
25 ثانیه پیش
33 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
