دوستان چند روز پیش با شوهرم رفتیم پارک برای گردش ولی زهر مار کرد، برگشت گفت ببین ما چند روز دیگه عروسی میکنیم( فعلا عقدیم) گفت از الان بهت بگم ب مادرم احترام میزاری به کل خانوادم احترام میذاری چیزی نگفتم فقط سکوت کردم بعد ادامه داد گفت هرچی بهت میگن تو فقط سکوت کن 😢
بعد من برگشتم گفتم اگه مادرت بگه وای جهزیه این کمه فلان چیز کمه گفتم اون موقع چی برگشت گفت
گفت اگه تو جوابشو بدی منم بر میگردم میگم آره فلان چیزو مادرت درست نکرده 😢
بازم چیزی نگفتم برگشت گفت به همشون احترام میزاری 4 تا خواهرم داره دوتا برادر داره گفت به همشون احترام میزاری
دروغ چرا ناراحت شدم خیلی چون بهم گفت هرچی گفتن لال شو سکوت کن ناراحت شدم
بعد از اون ماجرا شوهرم از مادرش پول قرض گرفته بود چون نزدیکای عروسیه ولی یه سه روز نگذشت پولشو خواست منم به شوهرم گفت ای کاش از مادرت نمیگرفتی از کسی دیگه ای میگرفتی حداقل یکی دوماه بعد پولشونو میخواستن
برگشت بهم گفت خفه شو توله 😢خیلی ناراحت شدم قلبم واقعا شکست چون من چیزی نگفتم چیزی بدی نگفتم گفتم؟؟
دیگه باهاش حرف نزدم اومدم خونه تا سه روز بهش زنگ نزدم اون زنگ میزد بعد که بهش گفتم از حرفت ناراحت شدم گفت من چیزی نگفتم که ناراحت شی
بعد اینا ی خاله دارن که تو کوچه شوهرمو ببینه سلام نمیده این خالش خیلی عکس مردمو میگیره پخش میکنه بعد شوهرم گفت اونو تو عروسیم دعوا میکنم من گفتم باشه دعوت کن حالته فقط مطمهن باش که عکس منو نگیره پخش کنه بخدا عکس خواهرزادشو گرفت پخش کرد من که دیگه عددی نیستم
سر اونم باهام بحث کرد
من چیکار کنم من محرم اونم از هرکسی بهش نزدیکترم بخدا خدب نیس بخاطر هر چیزی هر کسی قلبمو بشکنه چون من چیزی بدی نگفتم گفتم؟؟