مامانم بلند شد رفت خونه خرید،هی بهش گفتیم نکن مامان
گفت میتونم،این خونه باید عوض شه
گفتیم طلاها و پس اندازت رو صفر نکن،گفت تا نکنم خیالم راحت نمیشه
حالا رفته به امید فروش خونه ،یه ملک سنگین تر معامله کرده و الان خونه فروش نمیره
یه میلیارد حق فسخ ام نوشتن
الان طرف منتظر حق فسخ رو بگیره اینقدر نامرده
حالمون بده از زور استرس و فشار
بابام داغونه،میگه هی بهت گفتم زن نکن
خودش داغونه
میترسیم هم چیزی بگیم چون حالش بد بشه