بچه ها با مادربزرگی ک دلت رو میشکونه چکار باید کرد
خیلی دلمو شکست ولی مامانم پشتم نیس اصلا ب پشمش هم نمیگیره ک مادرش چجوری با من یا داداشم رفتار کنه ما بابامون فوت کرده
دل همه رو شکونده با زبونش تو خونس نشسته شب و روز نماز میخونه و دعا و ذکر اما هر کی ک اومده تو خونش با گریه رفته بیرون از بس زبونش تلخه ۱۰ تا عروس داره اما دل هرکدوم رو یجور شکسته و گریشون انداخته
ب من بچه یتیم میگه مامانت چی میخواد سر مزار بابات اون ا ش غ ا ل گ وه س گ ک ارثش رو براش گزاشت چرا دیگه میره سر مزارش
دل همه عروساشو شکسته جوریکه هر کدوم یجور مینالن از دستش و کسی خونش نمیاد درد همین زبونش عروساشم سالی یبار میان
بابابزرگم اصلا خونه نمیاد از بس زبون این زن تلخه هروقت بابابزرگم میاد خونه بهش فحش میده و میگه تو خونه ی من نیا تو کثیفی و برو گمشو بیرون و میگه کاش نیاد خونه و الهی فلان بشه و بهمان
دیگه ببینید چجور ادمیه ک حتی بابابزرگمم نمیاد خونه و از دسش ناراضیه
بعد دیشب خونش بودم داشت ینفر رو نفرین میکرد گفتم نکن زشته گناهه اون جوونه بگو الهی خوشبخت بشه کلا هروقت خواسته نفرین کنه میگم نگو خوب نیس
بعد اون طرف فامیلای درجه یک بود فهمید این حرفارو بعد مادربزرگم زنگ زده ب من میگه حالا خبرچینی کردی منو از خونم بیرون کردن ،
من خودم از خدا خواستم پامو از خونه ی این زن بد قلب و دل سیاه ببره و دیگه خونش نرم ک هرسری یجور دلمو بشکونه ولی الان چکار کنم چجوری رفتار کنم