اگه میشه اول متن دو تا تاپیک قبلیم رو بخونید بعد بیاید چون در توانم نیست دوباره توضیح دادن...
شوهرم نه باهام ناهار میخوره نه شام نه هیچی.میزاره من بخورم بعد که میرم میاد یه چیزی از تو یخچال بر میداره و..
برای خواب میره جدا توی یه اتاق دیگه.
سوال ضروری میپرسم جواب نمیده.
نگاه بی تفاوت میکنه.
بابام بازم دیشب زنگ بهش زد قطعش کرد
دیگه نمیدونم چکار کنم واقعا
به خانوادش بگم یا اونام پشتشن ؟یا بفهمه ناراحت میشه
سیاست بلد ها که مهربون نیستن
من سیاست بلد نیستن
از سیاست فقط بلدم وقتی شوهرم خسته است یا ناراحته با نار و مهربونی کنکش کنم
ولی فقط میتونم بگم ی تایمی این حالات شوهرتو داشتم و منم واقعا سختم بود
فقط میتونم باهات همدردی کنم و بهت بگم ک میفهمم شرایطتت سخته و اذیت میشی
و میتونم برات ارزو کنم ک زود همه چی خوب بشه برات
خانم عزیز
من زندگیم بهم ریخت مشد درستش کتم و مشکل یجای تیگه بود
نمیخوام هم بگم چی و چطور ک خدای نکرده شما هم فکر کنید مشابه من هستید
ببخشین حواسم نبود نباید تاپیکتونو ریپ میزدم 😔
وقتی تاپیکتونو خوندم یاد اینک از بیتوجهی خا و دوری های همسرم چقدر رنج میکشیدم و ادیت میشدم افتادم و فقط خواستم باهاتون همدردی کنم شاید بخورده تسلای دلتون بشه
نمیخوام ک فکر کنید ممکنه همسر شما هم مثل همسر من هست یا ازین چیزای بدبینانه الکی
ساسيت من اينه
خودت هي اتيش زير ديگه جهالت و لجبازي شوهرت روشن نكن بابات يه بار معذرت خواهي كرد و تمام شوهرت ناقلا ميخواد تا تنور گرمه نونش رو بچسبونه و تو و بابات رو با اون سن بچزونه
بنداز به تخمدون چپت و اصلا نه محل به رفتاراش بده نه حرفاش حرفي هم زد هي بگو خجالت بكش من حوصله شنبدن اين حرفا ندارم چرا جدي نيستي واقعا؟؟؟؟نترس دورت نميندازه والا
ولي حتما ساير وظايفت رو انجام بده و فكر نكنه قهري و اين اداها درنيار مثل يه نفر عادي زندگيت كن مثل قبل اين داستان
زمان بده خود شوهرت ميفهمه تيرش به خطا رفته اوكي ميشه😃
