شوهرم چند روز پیش مهمون دعوت کرده بود پنجشنبه یعنی مردم و زنده شدم از روزی ام ک رفتن تا دیروز ظرف شستم خونه جمع کردم تنهایی همسرمم که میگ کمکت میکنم ولی هیشکاری نمیکنه......الانم مادرشوهرم زنگ زده میگه شب شام میزاریم میایم اونجا اصلا درک ندارن شاید خونم کثیفه یا چی....میگم زنگ بزن بگو بریم پاک میگه زشته.. بخدا خسته ام خیلی
کلا فعالیت و کار کردن خوبه نگران نباش
درک میکنم,نمی‌دونم چرا متوجه حال خراب خانوم باردار نیستن
اومدن خودت رو بزن به کمر درد به شوهرت بگو اینو بیار اونو ببر...
بعد بگو رفتم دکتر گفته سر بچه پایینه نباید 'یاد بلند شی احتمال زایمان زود رس هست
بگو خونریزی دارم وقت دکتر دارم فلان
خب بگو کمرم درد میکنه دلدرد دارم یا لک دیدم خدای نکرده
اخی بگو به همسرت پس همه کارارم خودت بکن من دیگه نا ندارم
خب فعلا امضات رو تغییر بده تا ببینیم چیکار کنیم 😶
خودت زنگ بزن مادر همسرت بگو مامان جون من دلم گرفته تو خونه میشه بریم پارک دورهمی ؟
شما ک تو تمیزکاری بعدمهمونی عجله هم نمیکنی غصه نداره ک ....شامم ک میارن الانم ک میگی پنجشنبه مهمون داشتی و تازه دیروز کارات تموم شده ینی خونت تمیزه نهایت ی گردگیری میخواد بکنی بعدشامم ظرفا رو باخواهرشوهری جاری کسی بشور یا اصن ازش بخواه ک بشوره کاری نمیمونه ک ...پنجشنبه چنتا مهمون داشتی؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
40 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
