خواهرم سال ۷۸ عروسی کرد رو قالی نشسته و تو آسمونا پرواز میکرده شوهرش قندون رو باز میکنه و داخل قندون پیداش میکنه و اینکه میره دنبالش ارایشگاه ب ساعتش نگاه میکنه تصویرش رو ساعت چاپ میشه
دختر عموم همون سالش ازدواج کرد چون ارایشگر تافت و ژل مو نداشت شکر و اب قاطی میکنه میزنه رو موهاش تا اخر عروسی مگسا دور سرش بودن....
شما هم بگید ؟؟؟