شوهر من دوست و رفیق زیاد داشت دوسالونیم پیش ک عقد کردیم تا ۷ ماه پیش ک عروسی کردیم عقد بودیم و خونه خانواده هامون بودیم وقتایی من نبودم با هماهنگی من بعضی وقتا میرفت با دوستاش بیرون و استخر و اینا اما من وقتی پیشش بودم چ تنها بودیم چ حانوادشم بودن ب هیچ وجه جایی نمیرفت حتی اگ کار مهمی براش پیش میومد منو تنها توخونه نمیذاشت اکثر وقتا باخودش میبرد دوستاشم زنگ میزدن میگفت خانومم تنهاست نمیام بعد یبار توخونشون بودم خانوادش خونه روستاشون بودن شوهرم رفت تعمیر گاه من خواب بودم صبح بود بعد دوبار اومد بهم سر زد دوباره رفت چون گفته بودم تنها میترسم هوامو داشت الانم ک ۷ ماهه عروسی کردیم خداروشکر همینطوره دوست رفیق کمتر شده اونام  خودشون رعایت میکنن و چند تا دوست داره گاهی مثلا میگن بریم استخر شوهرم میگه برم ؟ میگم برو بعد با اسن حال توخونه تنهام نمیذاره میگه برو خونه دوستات یا برو خونه خالم تا میام خداروشکر میکنم و گوش شیطون کر 
از همین اول هررفتاری باشه کنترل نشه تا اخر همونه 
و اینکه با سیاست کنترلش کن بفهمه میخای بهش دستور بدی و امر کنی به هیچ وجه راه نمیاد