همیشه تا دیر وقت بیداره ولی شبهایی که من اونجام اول شب میره تو اتاق و میگه خوابم میاد ولی تا سه صبح انلاینه
هر لباسی واسه مجلس چیزی بخواد بهش میدم ولی وقتی من ازش بخوام بهونه میاره و نمیده بهم
این قدر از این رفتارا کرده که یک سالم بگم‌تموم‌نمیشه
حالام سر یک کاری شبیه همینا که گفتم میکنه،به خاطر اون نرفتم خونشون و مامانم ندیدم.این قدر دلم واس مامانم تنگ شده که فقط خدا میدونه
چند بار باهاش حرف زدم.میگم‌اگه مشکلی داری بگو.اگه ار رفتار من میانجی بگو خودمو اسلاح کنم حرفی نداره بزنه و ادامه میده به کاراش
هر چی فکر میکنم اذیتش نکردم نمیدونم چرا اینجوریه
حالام خیلی خوشحاله من نمیرم اونجا. حتی یه زنگ نمیزنه.همش به سر مامانم میخونه که مارو به دست مامانم ار لونه بکشه بیرون.خیلی سیاست داره مامانم سن بالا و ساده بنده خدا
دیگه گفتم واسه من تو مردی. تو هم‌منو مرده بدون.خواهری به اسم تو ندارم دیگه
واسه رفتاراش خیلی گشتم دنبال چاره هر جور باهاش رفتار میکنم در نهایت کار خودشو میکنه خسته شدم
فردا برو به مادرت سر بزن بیا نمون اونجا
به مادرت بگو بیاد بهت سر بزنه
یه آژانس بگیر برای مادرت
دکتر اعصاب ببرین خواهرتونو
چشم دیگه طاقت ندارم میرم
خدا خیرت بده یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی. پر ادعا به همه ایراد میگیره جواب بده و بی ادب نمیشه باهاش حرف زد
میاد خونمون کلی بهش احترام‌میزارم.طورز رفتار میکنم راحت باشه میگم وارم تو اتاق بخوابه ما همه تو اتاق دخترم یا تو هال بخوابیم هر جور تو دوست داری.میگم معذب نباشه.حالا اون خونه مامانم پتویی که میدونه ما ميندازم رو خودمون برمیداره زیر رخت خوابا میزاره که من مجبور شم همه رو بریزم از نو بچینم
هر بار بریم مسافرت یا جایی اصرار میکنم با ما بیاد ولی نمیاد. اتم و تخم‌میکنه جای اومدن یا تشکر بی ادبی میکنه جلوش شوهرم
خدا لعنتش کنه هرگز نمیتونم ببخشمش
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
44 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
