خب درک میکنم دوس دارن بیان پیشم دخترشونم به هر حال ..
مامانمم مغازه داره تا بد موقع تو مغازس حق میدم بد موقع بیاد
ولی خب میبینم شوهرم یه جوریه عصبی میشم هم از مامانم و داداشم هم همسرم از اونور دنبال بهونه میگردم با شوهرم دعوا میکنم چون ته دلم عصبیم که ناراحته
به خاطر این موضوع کلا از چشم شوهرم افتادن دلم نمیخاد این اتفاق بیوفته و میونشون خراب بشه چیکار کنم
مثلا یازده دوازده میان تا یک دو شب شوهرم ده میخابه، بعد مامانم اینا خودشون طفلیا خابشون میاد ولی نمیرن همینجا چرت میزنن یکی دو ساعتی منم مجبورم بالا سرشون بیدار باشم 😂
همسرمم به روی خودش نمیاره، اخه بدش میاد که چراغ روشن باشه و تا دیر وقت دخترم نخابه(دخترم هی میره بیدارش میکنه)
ولی وقتی میفهمه میخان بیان کلافه میشه،هفته ای دو سه بارم میان
بین خدا و خرما موندم هم دلم هم نمیاد به مامانم اینا چیزی بگم
چطوری مدیریتش کنم