داداشم چن سال پیش با این اشغال اشنا شد بعد از کلی رابطه ای ک داشتن شب خاستگاری داداشم متوجه شد این زن مطلقه بوده در صورتی ک حقش بود زودتر بفهمه
ازدواج کردن..داداشم ک جونشو برای مادرم میداد با دروغای این زن ک منو مادرمو و خواهرمو خراب جلوه میداد دیدگاه داداشمو عوض کرد هر روز از ما دور تر میشد در صورتی ک همه جوره مادرم به زنش ارزش میداد خونشون رو با سختی پول کارگری بابام جون کندن داداشم ساختن و داداشم از علاقش اون خونه رو روزی ک بچشون به دنیا اومد به اسمزنش زد
ماشین گرفت و روز تولدش بهش هدیه داد